شب شد و در محیط تاریکی
با زبان دعا سخن گفتم
سر به زیر و شکسته و تنها
پیش چشم خدا سخن گفتم
*
از خجالت دو گونه ام سرخ و
اشک حسرت ز دیده می بارم
من همان بنده ی خودت هستم
روسیاهم، بدم، گهکارم
*
ولی حالا شنیده ام گفتی
که به دنبال بنده میگردی
تا بدی مرا بپوشانی
جامه ی پاک و تازه آوردی
*
جای دوری نمی رود امشب
با محبت بیا نگاهم کن
من که سر در گم و پریشانم
تو کریمانه سر به راهم کن
*
تلخی کام روزگار مرا
گاه گاهی عسل کنی خوب است
در میان جدال خوف و رجا
بنده ات را بغل کنی خوب است
*
از غضب کردنت هراسانم
ای جمیع صفات رحمانی
بزن اما خودت بلندم کن
هر زمان، هر کجا که می دانی
*
آه از فراق و تنهایی
سینه ام باز شعله ور شده است
گل من در تنور عشق حسین
دم به دم آب دیده تر شده است
*
میرسد هر نفس شمیم بهشت
هر کجا حسین همدم ماست
آتشت را نصیب خولی کن
دوری از کربلا جهنم ماست
*
السلام علیک یا ارباب
با دلی بیقرار و چشمی تر
خون تازه هنوز می ریزد
از گلویت به دامن مادر
*
ما شما را عزیز میدانیم
نامتان بهتر از سر و جان است
بخشی از مرهم جراحاتت
اشک سینه زنان ایران است
*
مثل یک مادر پسر مرده
مثل ابر بهار می باریم
از لب تشنه و و لب گودال
روضه های نگفته ای داریم
***محمد امین سبکبار***